معمای تاریخ

در معمای تاریخ ما به موضوعاتی میپردازیم که هیچگاه بیان نشده باشند یا کمتر به آنها پرداخته شده باشد.

رضاشاه پهلوی (بخش سوم)
19:37 1402/08/16 | امیررضا ستوده
رضاشاه پهلوی (بخش سوم)

اول ولی یک زوم اوت بکنیم ببینیم در این ۱۵ سال پادشاهی رضاشاه در اطراف ایران و در بقیه دنیا چه خبره؟

آمریکا، آمریکای روزولته. رکود بزرگ در سال ۱۹۲۹ اتفاق افتاده و تا سال‌ها بعدش هم آمریکا درگیر رکود و کسادی بازار و مشکلات اینطوریه. روزولت با نیودیل میاد و سعی می‌کنه وضع رو اساسی تغییر بده...

یه موفقیت‌هایی هم به دست میاره، ولی بعد از مدتی با در گرفتن جنگ در اروپا، بحث اصلی توی آمریکا عوض می‌شه. می‌شه اینکه آیا باید وارد جنگ بشه آمریکا یا نه.

فرانکلین روزولت

 

توی اروپا به تدریج آلمان داره از زیر بار شکست جنگ جهانی کمر راست می‌کنه. هیتلر با استفاده از وضع بد جمهوری وایمار سال ۱۹۳۳ صدراعظم آلمان می‌شه، دموکراسی و جمهوری رو تعطیل می‌کنه و شش سال بعد رسماً جنگ جهانی دوم رو با اشغال لهستان کلید می‌زنه. توی ایتالیا موسلینی از ۱۹۱۹ روی کاره و مشهوره از وقتی که فاشیست‌ها روی کار اومدن قطارها دارن سر وقت راه می‌افتن. یعنی خیلی به طور مشخص مشکل ناکارآمدی بوروکراسی توی ایتالیا رو، اگر نگیم حل کردن فاشیست‌ها، به طور محسوسی بهتر کردن. یه کم بعد از شروع جنگ و بعد از فتوحات اولیه هیتلر، موسلینی هم بهش می‌پیونده و در کنار ژاپن می‌شن مهم‌ترین قدرت‌های متحدین در جنگ.

آدولف هیتلر

 

انگلستان بعد از جنگ جهانی با مشکل افول قدرت در مستعمراتش روبرو شده. هرچند یکی از رقباش که عثمانی باشه بعد از جنگ کلا فروپاشیده و تجزیه شده، رقیب دیگه که روسیه باشه هم توش انقلاب شده، ولی وضع صدمات جنگ خود انگلستان رو هم ضعیف کرده. به همین دلیل وقتی هیتلر در ابتدا میاد و مدام تهدید می‌کنه همسایه‌هاش رو در ابتدا خیلی باهاش کاری نداره انگلستان و حتی چمبرلین که نخست وزیر انگلستان در سال ۱۹۳۸ هست، پیمان مونیخ رو با هیتلر امضا می‌کنه که یه بخش از چک رو به آلمان بده به این امید که هیتلر ساکت بشه. می‌دونیم که اینطور نمی‌شه و هیتلر یکی بعد از دیگری شروع می‌کنه به کشورگشایی تا اینکه چرچیل توی انگلستان به قدرت می‌رسه و رسماً علیه آلمان وارد جنگ می‌شه.

وینستون چرچیل

 

توی روسیه هم گفتیم که انقلاب کمونیستی شده، روسیه تبدیل شده به شوروی. بعد از مرگ لنین، استالین روی کار اومده، همه مخالفان و رفقای سابقش رو سرکوب کرده و در سال‌های اولیه پیشرفت‌های اقتصادی قابل ملاحظه‌ای هم کرده شوروی. وقتی جنگ رو هیتلر توی اروپا شروع می‌کنه، اولش تز استالین اینه که این درگیری امپریالیست‌هاست و بهشون کاری نداشته باشیم. هر قدر دوست دارن از هم بکشن که به نفع ماست. اونم با هیتلر اولش پیمان صلح امضا می‌کنه که هیتلر به کارش تو اروپا برسه. تا اینکه هیتلر رسماً به خودش هم حمله می‌کنه و این می‌شه که مجبور می‌شه بره کنار دو تا از مهم‌ترین امپریالیست‌ها، انگلیس و آمریکا، و با هیتلر بجنگه.

ژوزف استالین

 

امپراتوری چند ملیتی عثمانی فروپاشیده و آتاتورک داره سعی می‌کنه با تکیه بر هویت ترکی یه کشور جدیدی با مختصات جدید برای ترک‌ها بسازه. از اون طرف در هند که مستعمره انگلستانه به تدریج گرایشات استقلال طلبانه داره قوی‌تر می‌شه. گاندی به هند برگشته و با رویکردی که در پیش گرفته، جنبش استقلال طلبی که اوایل فقط مختص نخبگان هندیه داره خیلی عمومی‌تر و گسترده‌تر می‌شه.

مصطفی کمال آتاتورک

 

همسایه دیگه ایران، افغانستانه که دو سال قبل از کودتای رضاشاه طی یه جنگ خیلی کوتاه با انگلیس استقلال کاملش رو به دست میاره. انگلیسی‌ها که صدمه زیادی دیدن از جنگ اول توان درگیر شدن توی همه جبهه‌ها رو ندارن و با یه جنگ خیلی مختصر با امان الله خان تصمیم می‌گیرن که افغانستان رو که کم و بیش تا قبل از اون هم مستقل شده کلا رها کنن و برن. امان الله یه سری اصلاحات نوگرایانه رو توی افغانستان شروع می‌کنه که با مقاومت محافظه کاران مذهبی مواجه می‌شه و شکست می‌خوره و به ایتالیا فرار می کنه. قصه آشنا در این تیکه از دنیا.

امان الله خان 

 

توی شرق آسیا، در ژاپن هیروهیتو روی کاره. در جنگ جهانی اول سمت برنده ایستاده و با اعتماد به نفسی که حاصل پیروزی در این جنگه، حالا با آلمان و ایتالیا متحد شده. این گرایش به کشورگشایی باعث شده حتی قبل از حمله هیتلر به لهستان، ژاپن به چین حمله کنه و وارد جنگ با چین بشه.

در چین جنگ داخلی بین نیروهای حزب کمونیست که مائو و رفقاش هستند و حزب ملی گرای کوم نیتانگ درگرفته. ولی وقتی ژاپن به چین حمله می کنه هر دو در وضعیتی عجیب، در برابر ژاپن مقاومت می‌کنن و جنگ چین و ژاپن تا پایان جنگ جهانی دوم و شکست ژاپن از متفقین ادامه پیدا می‌کنه.

*تصمیم‌های سخت و مهم رضاشاه:

دنیا خلاصه دنیای پیچیده‌ایه و برای ایران هم خیلی پیچیده‌تر به خاطر موقعیتش.  و در نتیحه تصمیمات اون موقعشه که رضاشاه می‌افته. همه‌اش نتیجه‌ی تصمیم‌هاش نیست البته. سقوط رضاشاه در کنار تصمیم‌هاش نتیجه‌ی یه بدشانسیه و یه مقدار هم شرط بندی نادرست روی طرف برنده جنگ جهانی دوم. البته همه اون ویژگی‌هایی که حکومت پهلوی اول داشت و روزگاری کمکش کرده بود برای پیش بردن پروژه‌ توسعه دولت محور و شهر محور و مرکز محور، حالا همون‌ها باعث شدن موقع بحران آسیب پذیرتر باشه و زمین خوردنش هم پرهزینه‌تر باشه‌. هم برای خودش و هم برای ملت و کشور ایران.

اثر کوتاه مدتش اینه که دهه ۱۳۲۰ دهه بسیار پرالتهابیه در تاریخ سیاسی ایران اثار بلندمدتش هم بخشی از مسائلیه که جامعه ایران همچنان باهاشون درگیره در مسیر توسعه. این دولت محور بودن توسعه و دولتی بودن اقتصادی که بنا شد برای ایران رو هم یکی از ایرادهاش می‌دونن ولی درباره‌ی اون هم خوبه دقت کنیم که ایران استثنا نیست. از آلمان هیتلری تا ایتالیای موسیلینی، از ترکیه آتاتورک تا اتحاد جماهیر شوروی و حتی بعدتر امریکای روزولت، دنیا دنیای اقتصادهای بزرگ دولتیه. برای همین هم این زوم اوت کردن‌ها همیشه موقع تاریخ خوندن لازمه که اتفاقات کشور رو در کنار اتفاقات همزمان بقیه دنیا ببینیم.

*پادشاهی بدون قبیله و جنگ و خونریزی:

ببندیم دیگه متن رو. ده برابر این می‌تونست طول بکشه این متن و همچنان بسیار حرف‌های مهم نگفته بمونه. هم در دستاوردهای پهلوی اول و هم در ناکامی‌هاش. اولین پادشاه ایرانه رضاشاه که منشا قبیله‌ای نداره. بدون قبیله و بدون جنگ و خون‌ریزی میاد پادشاه می‌شه. از خواسته‌های بر زمین مانده مشروطه یکی رو می‌گذاره کنار و بسیاری دیگه رو قدم‌های بزرگی برای براورده کردنشون بر می‌داره. و بعد، بعد از اینکه قدرتش تثبیت می‌شه، هم در استبداد، هم در حذف مخالفین، هم در حرص و مال اندوزی به جایی می‌رسه که دیدیم.

*ایران عوض شد با یک مرد قدرتمند:

مشروطه دنبال نهادی بود که کشور اینقدر وابسته به شاه نباشه. که اگر شاه خوب بود کشور خوب بشه اگر بد بود داغون. رضاشاه در این تغییری نداد. و سیستم از این نظر همونی موند که همیشه بود. ایران خیلی عوض شده حتما در دوره رضاشاه. در ظاهر از نظر ساختمون و راه و پل و جاده و کارخونه، در باطن از نظر قدرت پیدا کردن دولت. اینکه از اون حالت ممالک محروسه ایران خارج بشه، بشه شبیه‌تر به دولت ایران، به کشور ایران، در دوره‌ای که ایران هم مثل خیلی جاهای دیگه مثل المان مثل ایتالیا مثل ترکیه در رهبری یک شخصیت قوی‌ایه strong man که به نظر می‌رسه الگوی آشناییه برای دنیای اون روز و برای کشورهایی که می‌خوان از یک پراکندگی به نظم جدید متمرکز برسن.

و توی این مسیری که رضاشاه میره درآمد نفت بسیار کمک زیادی می‌کنه. با اینکه سهم ایران از درامد نفت اون موقع خیلی کم بود و همون کم رو هم دیر و به زور می‌گرفت همونطور که تو مقاله ی نفت دیدیم اما همون سهم کم در دست یکی مثل رضاشاه کمک زیادی کرد به تغییر کشور و جلو بردنش در مسیر توسعه.

 

قدرت گرفته از بلاگیکس ©